مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
حرف از عـلی بود و تمام تکیه گاهت رفتی سپـر باشی! خـدا پشت و پناهت امـا ورق بـرگـشـت و آوردنــد هـیـزم کم کم به غارت رفت حـالِ روبراهت با کـیـنههای کهنه از صفـین و خـیـبر محکم به در؛ محکم لگد زد! با وقاهت! نامـرد مردی آمـد و دستِ بزن داشت یک آن سیـاهی رفت چـشمان سیاهت بین در و دیـوار چـشمت روزِ بـد دید خوردی زمین! جان داد طفلِ بی گناهت از دردهای اصلیات فضه خبر داشت از بـغـض هـای مـادرانـه در نگـاهـت ای وای ازین پهلو به آن پهـلو شدنها بــالا نــمـیآمــد نـفــس هـمــراهِ آهـت از سرخیِ جای غـلاف و جایِ سـیـلی با اشکِ پنـهـانی سحـر شد شامگـاهت شمشـیر نه! گـودال نه! ای وای مـادر در بین آتـش؛ پشتِ در شد قـتلگـاهت! |